گریز در دعای ندبه

این الطالب بدم المقتول بکربلا...

صاحب عزا کجایی، کی می شود بیایی         در صبح آشنایی، ای جلوه خدایی

در ماتم عزای، کرب و بلا نشستی    ای یار کربلایی، گویم سرت سلامت

از دیده خون فشانی، در ماتم حسینت     ای منتقم کجایی، گویم سرت سلامت

یا امام زمان من نمیدونم کدوم مصیبت کربلا بیشتر دل شما رو می سوزونه ... اون چه مصیبتیه که در زیارت ناحیه مقدسه می فرمایید؛ شب و روز در مصیبت جد غریبم حسین گریه می کنم، اگه اشک چشمام تمام بشه خون گریه می کنم... وقتی از امام سجاد(ع) سوال شد در کجای حادثه کربلا بیشتر به شما سخت گذشت، سه بار فرمود؛ الشام الشام الشام. امان از مصیبت اسارت عمه جان شما زینب...

آه بمیرم، برای اون لحظه ای که امام حسین از اسب بر زمین افتاد... تا اون نامردها دیدند دیگه کار آقا تمومه، دیگه توان نداره، هلهله کردند... به سمت خیمه های اباعبدالله هجوم بردند... این زنان و کودکان بی پناه سر به بیابونها گذاشتند... امان از مصیبت اسارت اهل حرم... امان از تازیانه ... امان از زخم زبان و دشنام...

ای حسین...

حسین آرام جانم   حسین روح و روانم

دگر طاقت ندارم     حسین بی تو نمانم

حسین بی تو چه سازم...



موضوعات مرتبط: گریزهای دعای ندبه

برچسب‌ها: گریز در دعای ندبه
[ 23 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

گریز در دعای ندبه


این الطالب بدم المقتول بکربلا...

چشمم به انتظار تو تر شد نیامدی       اشکم شبیه خون جگر شد نیامدی

گفتند که جمعه می رسی از راه      عمرم در این قرار به سر شد نیامدی

ای یادگار علی و نور چشم فاطمه      ای آخرین ذخیره طاها نیامدی

یا صاحب الزمان...

آی مردم ... صبح جمعه همه با یه امیدی اومدید و امام زمان و صدا می زنید... خدا امید هیچ بنده ای رو نا امید نکنه... اما بمیرم برای اون آقایی که کنار نهر علقمه امیدش نا امید شد... یا ابالفضل... به اهل حرم قول داده بود آب بیاره... مشک رو پر از آب کرد سوار بر مرکب به سوی خیام حرکت کرد... از روبرو کسی جرئت نداشت بیاد، نانجیبی از پشت درختان حمله کرد و با یک ضربه شمشیر دست راست قمر بنی هاشم رو قطع کرد... مشک رو به دست چپ داد... هنوز امید داشت... دست چپ رو هم قطع کردند... خم شد و مشک را به دندان گرفت ... هنوز در دل امید داشت... اما ناگهان تیری آمد و بر مشک نشست و آبها بروی زمین ریخت... آه امید آقا ابالفضل نا امید شد... از حرکت ایستاد(انگار بدون آب دیگه نمیخواد به خیمه ها برگرده)... تیر دیگری بر چشم قمر بنی هاشم نشست... یه نامردی با عمود آهنین چنان بر فرق ابالفضل زد.... یا امام زمان عموی شما دست در بدن نداره... از بالای اسب با صورت بر زمین افتاد... اینجا بود که صدای ناله ابالفضل بلند شد... «یا اخا ادرک اخاک» ای حسین برادرت را دریاب...

حسین خودش رو بالای سر برادر رساند...

صدا زد داداش؛ پاشو بریم به خیمه    نذار که دشمن به ما بخنده

داداش؛ آب به خیمه نرسید فدای سرت      حسین قامتش خمید فدای سرت

صدا زد حسین قسم ات میدم تا من جان در بدن دارم منو به خیمه نبری... آخه من به سکینه قول داده بودم آب ببرم ولی نشد...

ای حسین...



موضوعات مرتبط: گریزهای دعای ندبه
[ 23 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

گریز در دعای ندبه

این الطالب بدم المقتول بکربلا...

یا امام زمان کی میای انتقام خون به ناحق ریخته شده جدت غریبت حسین و بگیری

 انتظار خیلی سخته...

اون لحظات آخر عصر عاشورا در خیمه ها چه گذشت... همه منتظر... دل اهل حرم پر از دلهره... اما یه وقت صدای شیحه ذوالجناح آمد ... بعضی ها خوشحال شدند، گفتند اباعبدالله برگشته...

همه از خیمه ها بیرون دویدند     آه ولی سالار زینب را ندیدند...

 اسب بی صاحب ابا عبدالله به خیمه ها برگشت... زین واژگونه... بدن ذوالجناح پر از زخم و نیزه شکته است...

ناله و شیون زنان و کودکان بلند شد...

زبون گرفتن ها شروع شد... یکی می گفت ذوالجناح تو که بی وفا نبودی بابای منو چکار کردی... یکی می گفت ذوالجناح بگو ببینم بابای من تشنه بود آیا آب بهش دادند یا نه... اما زینب خودش رو دوان دوان بالای بلندی رساند... دید در وسط میدان تو گودی قتلگاه یه همهمه ای به پاست... نیزه ها و شمشیرها همه یک جا فرود میاد... آه بدن حسین فاطمه رو تکه تکه کردند... سر  پسر پیغمبر رو از بدنش جدا کردند... نانجیب دستور داد اسبها رو نعل تازه زدند بدن شهدا رو پامال سم اسبان کردند... کاری کردند که وقتی زینب(س) رفت تو گودی قتلگاه، بدن برادر رو نشناخت ... هی این طرف و آن طرف رو نگاه می کرد... یه وقت چشمش به یه بدن بی سر غرق به خون افتاد... متعجبانه ناله زد ... هل انت اخی؟... آیا تو حسین منی...

ای حسین...

زینت دوش نبی روی زمین جای تو نیست    خار و خاشاک زمین محفل و مأوای تو نیست

من ز طفلی بر سر دوش نبی دیدم تو را     از چه بگرفتی کنون بالای نی منزل حسین



موضوعات مرتبط: گریزهای دعای ندبه

برچسب‌ها: گریز در دعای ندبه
[ 23 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

گریز در دعای ندبه

این الطالب بدم المقتول بکربلا...

امام زمان کی میای انتقام خون جد غریبت حسین رو بگیری...

آه ... امان از آن ساعتی که ابا عبدالله الحسین در عصر عاشورا تکیه به نیزه غریبی نمود و صدا زد «هل من ناصر یَنصُرُنی... هل من معین یُعینُنی... هل مِن ذابِّ یَذُبُّ مِن حَرَم اهل بیت رسول الله»... آیا کسی هست من و یاری کنه... آیا کسی هست از حرم اهل بیت رسول خدا دفاع کنه... بمیرم برا ی غربت حسین فاطمه... هیچ کسی نبود تا پسر رسول خدا رو یاری کنه... این طرف تو خیمه ها جز زنان و کودکان دیگه کسی نمونده... اون طرف هم بنی امیه و نامردمان کوفه... آمد روبروی خیام صدا زد یا زینب،یا رباب، یا سکینه... علیکُنَّ مِنِّی السَّلام... وصیت ها و سفارش هاشو به اهل خیام گفت، اونها رو به صبر و خویشتن داری سفارش کرد... روانه میدان شد... یه تپه ای بود که هر چند وقتی یک بار ابا عبدالله برمی گشت آنجا و رو به خیمه ها صدا می زد الله اکبر... لا حول و لا قوة الا بالله... یعنی اهل خیام بدونید هنوز حسین زنده است ... امید در دل اهل خیام زنده می شد... اما یه وقت دیر شد و زمانی گذشت و  صدایی از ابا عبدالله نیامد...

طولی نکشید نیزه ای به آسمان بلند شد...

سری به نیزه بلند است در برابر زینب      خدا کند که نباشد سر برادر زینب

ای حسین...



موضوعات مرتبط: گریزهای دعای ندبه

برچسب‌ها: مطالب مرتبط با دعای ندبه
[ 16 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]
صفحه قبل 1 صفحه بعد